ايرانيان
پيشينه پرشكوه خويش را بر باد نام ها ندهيم 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ايرانيان و آدرس persian68.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





روزي زن و شوهر جواني از راهي مي رفتند . ماموران تا آنها را ديدند خواستند گيري دهند پس پرسيدند شما دو با هم چه نسبتي داريد؟

زن و شوهر جواب دادند : زن و شوهريم . از آنها مدرك خواستند گفتند نداريم ! ماموران پرسيدند پس چگونه باور كنيم كه شما دو نفر زن و شوهريد؟

گفتند ما نشانه هاي فراواني داريم براي ثابت كردن اين امر:

اول اينكه آن مدل افراد كه شما مي گوييد دست در دست هم مي روند و ما دستهايمان از هم جداست

دوم آنكه آنها هنگام راه رفتن و صحبت كردن به هم نگاه مي كنند و ما رويمان به طرف ديگريست

سوم آنكه آنها هنگام صحبت كردن و راه رفتن با احساس با هم حرف مي زنند و ما به هم هيچ احساسي نداريم

چهارم آنكه آنها با هم بگو بخند مي كنند و ما غمگينيم

پنجم آنكه آنها به هم چسبيده راه مي روند و ما يكي از آن يكي جلوتر مي رود

ششم آنكه آنها هنگام با هم بودن كيكي بستني چيزي مي خورند و ما هيچ نمي خوريم

هفتم آنكه آنها هنگام با هم بودن بهترين لباسهايشان را مي پوشند و ما لباسهاي قديمي تنمان است

....هشتم آنكه

پس ماموران عصباني گشتند و گفتند: برويد برويد

[ دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, ] [ 17:51 ] [ مريم ]

قاصد: شاید یکی از مواردی که بارها درباره آن هشدار داده شده و البته مسئولان فرهنگی توجهی به آن نمی کنند، تغییر آرام آرام سبک زندگی ایرانیان است؛ تغییری که نه در جهت بهبود وضع سلامت، رفاه و فرهنگ جامعه که در جهت حرکت هرچه بیشتر به سمت دنیای مادی گرا و فاقد معنویت غرب.

یکی از سرچشمه های اصلی این اتفاق، ظهور انواع نشریات به اصطلاح زرد است که تلاش می کنند با معرفی انواع مدها و در مجموع «سبک زندگی» غربی، مردم ایران را هم با خود همراه سازند که در بسیاری جهات نیز موفق بوده اند و رقابتی شدید در برخی خانواده ها برای هرچه بیشتر غربی شدن، در جریان است.
 
از جمله این بخش های سبک زندگی، زندگی با حیوانات در خانه است که سگ و گربه، نمادهای مهم آن محسوب می شوند و در یکی از جدیدترین این تبلیغ ها، یک مجله تازه وارد با انجام مصاحبه ای چند صفحه ای با هانیه توسلی بازیگر معروف سینما، از فواید نگه داشتن گربه در خانه سخن گفته است.
 
این بازیگر در مصاحبه خود با توصیف احساسات فراوان ناشی از نگهداری یک حیوان همچون گربه گفته است: من وقتی خیلی خسته ام و به خانه می آیم، یک بچه گربه را بغل می کنم و احساس می کنم مثل یک فیلتر عمل کرده و انگار محبتش به من بر می گردد !
 
وی در پاسخ به سوال خبرنگار این مجله درباره اینکه مگر بچه انسان نیز این حس را به مادر نمی دهد، در مقایسه ای عجیب و استدلالی قابل توجه می گوید: بچه مسئولیت دارد، وقتی بزرگ می شود یک آدمی می شود مثل ما ولی گربه شبیه ما ریاکار و دودوزه باز نمی شود !
 
توسلی در ادامه این گفتگو، با تشریح نگهداری یک گربه خیابانی به نام اردشیر، به ماجرای دوستی عمیق خود با این گربه اشاره کرد و افزوده است: یک شب اردشیر را بغل کرده بودم، دیدم زل زده در چشم من. به او گفتم اردشیر خیلی دوستت دارم و بعد خوابم برد. در خواب دیدم که اردشیر هم به من می گوید، من هم تو را دوست دارم!!!
 
امیدواریم مسئولان وزارت ارشاد و به خصوص معاونت مطبوعاتی آن، این دسته رسانه ها را هم مانند بخش سیاسی روزنامه ها به خوبی رصد کنند.

[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 12:45 ] [ مريم ]

 خاکسپاری ایرج قادری در سکوت و غربت

مراسم خاکسپاری مرحوم ایرج قادری کارگردان و فیلمساز صبح  یکشنبه 17 ارديبهشت در آرامگاه بهشت سکینه واقع در شهر کرج برگزار شد.

 

 

براي مشاهده ادامه عكس ها روي "ادامه مطلب" كليك كنيد.

 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 11:14 ] [ مريم ]

آرزو، يكي از دوستان خوبم، چند روز پيش مطلبي رو براي من ايميل كرده بود، بسيار جذاب و خواندني و البته تاسف انگيز، حيفم اومد اونو براي شما خوانندگان عزيز تو اين وبلاگ نذارم.

و اما آن داستان...

 جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره
پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم..

جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و
با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد
گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش... کند و به کمک
احتیاج دارد، پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی
پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد..
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :
آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به
پیش نماز مسجد دوختند ، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :
چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان
نمیشود
!!!!!!
[ چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟, ] [ 13:5 ] [ مريم ]

حدود 2000 سال قبل از ميلاد گروهی از مردم شمال فلات ايران بخاطر يخبندانهای فصلی و برای بدست آوردن چراگاه های کافی برای دام هايشان، بسوی سرزمين هاي گرم جنوب مهاجرت کردند. اين مردم که آريايی نام داشتند در چند مرحله و بصورت گروه های جداگانه وارد فلات ايران و به تدريج جايگزين ساکنان قبلي شدند.
اقوام آريايی، سرزمينی را که وارد آن شده بودند، ايران يعنی سرزمين آريايی ها ناميدند. گروهی از آريايي ها بنام مادها در غرب، گروهی ديگر بنام پارس ها در جنوب (نزديک عيلامي ها) و گروه سوم بنام پارت ها در شمال شرقی ايران فعلی سكني گزيدند.
همانطور که گفته شد، قبل و همزمان با ورود آريايی ها، اقوام ديگری در ايران سكونت داشتند. از اين اقوام دارای تمدن (مثل جيرفت و مارليک و...) آثار اندكي بجا مانده است كه باستان شناسان سعی دارند اطلاعات بيشتری درباره آنها بدست آورند.
آريايي ها در ازاي کمک به پادشاهان عيلام در جنگ با آشوريان اجازه يافتند تا شهري براي خود بنا کنند؛ به اين ترتيب پارس ها و مادها با گسترش نفوذ خود به سرزميني دست يافتند که بعدها به ميهن هميشگي آنها تبديل شد.

در اين دوران پيامبري بنام زرتشت ميان آريايي ها ظهور کرد. او مردم را به پيروي از اهورامزدا و جنگ با اهريمن (مظهر زشتي و دروغ) دعوت مي کرد.
اين پيامبر الهي تعليمات خود را بر سه پايه «پندار نيک، گفتار نيک و کردار نيک» بنا نهاد و اعتقاد به حيات دوباره (معاد) را در ميان پيروان خود تبليغ کرد.
 اعتقادات و انديشه هاي زرتشت در گذر زمان در مجموعه اي بنام اوستا گردآوري شده است.

 

براي خواندن ادامه ي مطلب و منبع آن اينجا را كليك كنيد.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:, ] [ 14:13 ] [ مريم ]

 

روزی که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد به اسم “ارتب” خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب سفید رنگ که چهار به چهار به ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای زینت اسب ها سیر نمی شدند … هیچ کس سوار ارابه آفتاب نمی شد و حتی خود کوروش هم قدم در ارابه نمی گذاشت و بعد از ارابه آفتاب کوروش سوار بر اسب می آمد. از آنجا که پادشاه ایران ریش بلند داشت و در اعیاد و روزهای مراسم رسمی، موی ریش و سرش را مجعد می کردند و با جواهر می آراستند. کوروش به طوری که افلاطون و هرودوت و گزنفون و دیگران نوشته اند علاقه به تجمل نداشت و در زندگی خصوصی از تجمل پرهیز می کرد، ولی می دانست که در تشریفات رسمی باید تجمل داشته باشد تا اینکه آن دسته از مردم که دارای قوه فهم زیاد نیستند تحت تاثیر تجمل وی قرار بگیرند. در آن روز کوروش، از جواهر می درخشید و اسبش هم روپوش مرصع داشت و به سوی معبد “بعل” خدای بزرگ صور می رفت و رسم کوروش این بود که هر زمان به طور رسمی وارد یکی از شهرهای امپراطوری ایران(که سکنه آن بت پرست بودند) می گردید، اول به معبد خدای بزرگ آن شهر می رفت تا اینکه سکنه محلی بدانند که وی کیش و آیین آنها را محترم می شمارد. در حالی که کوروش سوار بر اسب به سوی معبد می رفت، “ارتب” تیرانداز برجسته فینیقی وسط شاخه های انبوه یک درخت انتظار نزدیک شدن کوروش را می کشید!
در صور، مردم می دانستند که تیر ارتب خطا نمی کند و نیروی مچ و بازوی او هنگام کشیدن زه کمان به قدری زیاد است که وقتی تیر رها شد از فاصله نزدیک، تا انتهای پیکان در بدن فرو می رود. در آن روز ارتب یک تیر سه شعبه را که دارای سه پیکان بود بر کمان نهاده انتظار نزدیک شدن موسس سلسله هخامنشی را می کشید و همین که کوروش نزدیک گردید، گلوی او را هدف ساخت و زه کمان را بعد از کشیدن رها کرد. صدای رها شدن زه، به گوش همه رسید و تمام سرها متوجه درختی شد که ارتب روی یکی از شاخه های آن نشسته بود. در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید، اسب کوروش سر سم رفت...

براي خواندن ادامه مطلب اينجا را كليك كنيد


ادامه مطلب
[ یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:, ] [ 14:8 ] [ مريم ]

اينجا ايران است...

سرزمين مادري من...

جايي كه مردمش از هزار سال قبل خونشان را در قبال دفاع از مرزها و گسترش قلمروي فرمانروي حاكمان خود معامله مي كردند.

مهم نبود اين حاكمان چه كساني هستند، مهم اين بود كه مردم دوستشان دارند؛ مثل كوروش!

او حاكم ديروز بود اما امروز هم جايي در قلب نوادگان كساني دارد كه ديروز حاكمشان بود.

مردم ايران هر كه را مي خواستند حاكم خود مي كردند و هر كه را نخواستند بيرون كردند.

مهم نيست كه اقليت چه مي گويند، راي با اكثريت است.

مهم اين است كه هر ايراني كه بر آنها حكومت مي كند اول به ارزش ها و اعتقادات ايرانيان احترام بگذارد يا نه بهتر است بگويم ايمان داشته باشد.

چون حق با اكثريت است، پس بايد فردي باشد كه باورهايش با اكثريت جور دربيايد.

اينجا ايران من، جايي بود كه مردمش براي دفاع از ارزش ها و باورهاي خود، از زرتشت تا اسلام مقدس امروز جانشان را مي دادند.

ايران جايي بود كه...

 

برای خواندن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید.


ادامه مطلب
[ یک شنبه 29 آذر 1390برچسب:, ] [ 13:7 ] [ مريم ]

سلام دوستان

مدت ها پیش یکی از دوستانم، خانم مهندس فاطمه سریزدی، داستان طنزي (كه البته تو دنياي واقعي ما آدما وجود داره) رو برای من ایمیل کرده بود که دیدم بد نیست اون رو برای شما عزیزان تو وبلاگ بذارم، هر چند شايد شما هم اين طنز رو خونده باشين يا مثل من، دوستتون براتون ايميل كرده باشه.

 

و اما داستان...

 

 

 
                                             
                  کلاغ عاشق!
 
 
یه روزی آقای کلاغ ، ....... یا به قول بعضیا زاغ

رو دوچرخه پا می‌زد، ........ رد شدش از دم باغ
 
 

 

 

 

                 پای یک درخت رسید ، ........ صدای خوبی شنید

نگاهی کرد به بالا ،........... صاحب صدا رو دید



یه قناری بود قشنگ ، ......... بال و پر ، پر آب و رنگ

وقتی جیک جیکو می‌کرد ، ......... آب می‌کردش دل سنگ

 

 Click here to enlarge

 

 

 

قلب زاغ تکونی خورد ،...... قناری عقلشو برد

توی فکر قناری ، .........تا دو روز غذا نخورد


 Click here to enlarge

 

روز سوم کلاغه ،........‌رفتش پیش قناری

گفتش عزیزم سلام ، ........اومدم خواستگاری!


 Click here to enlarge

 

 

نگاهی کرد قناری ، ......بالا و پایین، راست و چپ

پوزخندی زد به کلاغ ،....... گفتش که عجب! عجب

منقار من قلمی ، .......منقار تو بیست وجب

واسه چی زنت بشم؟..... مغز من نکرده تب

کلاغه دلش شیکست ،..... ولی دید یه راهی هست

برای سفر به شهر ،...... بار و بندیلش رو بست

یه مدت از کلاغه ،......... هیچ کجا خبر نبود

وقتی برگشت به خونه ،........ از نوکش اثر نبود

داده بود عمل کنن ، ........منقار درازشو

فکر کرد این بار می‌خره ،.... قناریه نازشو



باز کلاغ دلش شیکست ، ........نگاه کرد به سر و دست

آره خب، سیاه بودش! .......اینجوری بوده و هست

دوباره یه فکری کرد ، .......رنگ مو تهیه کرد

خودشو از سر تا پا ،........ رفت و کردش زرد زرد

رفتش و گفت: قناری! ......اومدم خواستگاری

شدم عینهو خودت ،......... بگو که دوسم داری

اخمای قناریه ، .......دوباره رفتش تو هم!

 

 Click here to enlarge

 

 

کله‌مو نگاه بکن ،......... گیسوهام پر پیچ و خم

موهای روی سرت ،........ وای که هست خیلی کم

فردا روزی تاس می‌شی!...... زندگی‌مون میشه غم

کلاغ رفتش خونه ........نگاه کرد به آیینه

نکنه خدا جونم ! .......سرنوشت من اینه؟!

ولی نا امید نشد ،...... رفت تو فکر کلاگیس

گذاشت اونو رو سرش ، ....تفی کرد با دو تا لیس

کلاه گیسه چسبیدش ،.... خیلی محکم و تمیز

روی کله‌ی کلاغ ،..... نمی‌خورد حتی لیز

 

 

 

 

 

 Click here to enlarge

 

نگاه که خوب می‌کنم ، ....می‌بینم گردنتو

یه جورایی درازه ، ......نمی‌شم من زن تو

کلاغه رفتشو من ،...... نمی‌دونم چی جوری

وقتی اومدش ولی ، .....گردنش بود اینجوری

 Click here to enlarge

 

 


 

 

 

 براي خواندن ادامه ي این داستان روي "ادامه مطلب" كليك كنيد

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, ] [ 12:52 ] [ مريم ]
[ سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, ] [ 10:16 ] [ مريم ]

درحاليكه تمدن بابل در جنوب بين النهرين شكل مي گرفت، قوم وحشي و جنگجوي آشور به شمال بين النهرين حمله و آنجا را تصرف كردند. آشوريان با غارت ثروت همسايگان و بيگاري گرفتن اسيران، براي خود كاخ هاي بزرگي در شهرهاي آشور، نمرود و نينوا ساختند.
سالهای سال تمدن های عيلام، بابل و آشور با يكديگر مي جنگيدند. در يکي از اين جنگها، عيلامي ها توانستند آشوريان و بابليان را شکست دهند و بخشي از سرزمين آنها را تحت سيطره امپراطوري خود در بياورند. پس از گذشت چند قرن، سرانجام آشوريان و بابليان توانستند مناطق از دست داده را دوباره باز پس گيرند. يکی از معروفترين پادشاهان بابل، حمورابی نام داشت. در زمان حکومت اين پادشاه (حدود 1800 سال قبل از ميلاد) بابل به شهري بزرگ و مترقی تبديل شد و جمعيت زيادی برای سکونت به بابل آمدند،  بطوريکه پس از مدتی اين شهر پرجمعيت به سختی اداره می شد. به همين دليل و برای برقراری نظم، به دستور پادشاه (حمورابی) قوانينی را روی سنگ بزرگی نوشتند و آن را در ميدان شهر قرار دادند تا همه مردم آن را ببينند و دستوراتش را رعايت کنند. حدود 1100 سال قبل از ميلاد، در يکي از جنگها که عيلاميان توانستند بابلي ها را شکست دهند، لوح حمورابي را بهمراه غنائم ديگر به شوش آوردند.
متاسفانه چند سال پيش فرانسويان، اين لوح سنگي بسيار گرانبها را از ايران سرقت و به موزه لوور پاريس منتقل کردند.

                                         

                        لوح حمورابی- پادشاه در مقابل خدای بابل  ايستاده تا قوانين را از او بگيرد



 

پس از حمورابي، حاكم ستمگري بنام نمرود در بابل به سلطنت رسيد. در زمان پادشاهي او، حضرت ابراهيم (ع) به پيامبري برگزيده شد.
با مرگ حمورابي، آشوريان که از زير سلطه بابلي ها بيرون آمده بودند، کم کم خود را باز يافته و توانستند کشور مقتدري بوجود آورند. مردان جنگجوي آشور هر از چند گاهی به کشور های همسايه، حمله و اموالشان را غارت می کردند. يکي از پادشاهان بزرگ آنها بنام آشورنصيرپال دوم (حدود 850 قبل از ميلاد) با استفاده از روش هاي خشونت آميز و بي رحمانه چنان حکومتي در آشور برقرار کرد که نامش تا ساليان دراز در تمام عالم وحشت مي آفريد.
او در يکي از کتيبه هايش آورده: «شهر را تسخير کردم، 600 تن از جنگجويان را از دم تيغ گذراندم، 3000 اسير را زنده زنده در آتش سوزاندم، همه را کشتم، پوست حاکم شهر را کندم و سپس آنرا بر فراز ديوار شهر پهن کردم...»
 از ديگر پادشاهان آشور می توان از سارگون دوم (حدود 700 قبل از ميلاد) و آشوربانی پال دوم (حدود 650 قبل از ميلاد) نام برد. سارگون دوم در خورساباد و آشوربانی پال در نينوا کاخهای مجلل و باشکوهی ساختند و در ورودی اين کاخ ها،  مجسمه های غول پيکری از موجودات افسانه ای بنام لاماسو (lamassu) قرار دادند. آشوريان از اين مجسمه های باشکوه که به شکل گاو های بالدار با سر انسان بودند براي حفاظت کاخ ها و ايجاد رعب و وحشت ميان دشمنان خود استفاده می کردند.
طرح جالبی که در اين مجسمه ها بکار رفته، اين است که لاماسو ها پنج پا دارند. اگر از پهلو به آنها نگاه کنيد، چهار پا دارند و اگر از روبرو نگاه کنيد دو پا خواهيد ديد. در هر دو حالت طرحی کامل و بدون نقص مشاهده می شود.
آشوريان داخل قصرهايشان نقش های برجسته زيادی حکاکی مي کردند. بيشتر اين نقش ها خوی وحشي، و جنگجويی و علاقه آنها را به شکار نشان می دهد.
ايرانيان بعدها شبيه اين مجسمه ها و نقش های برجسته را در کاخ هاي تخت جمشيد (پرسپوليس) ساختند.

 

لاماسو - مجسمه غول پيکر به شکل گاو بالدار با سر انسان

 

 

آشور باني پال در حال شکار شير – نقش برجسته، 600 سال قبل از ميلاد
محل نگهداري فعلي: موزه انگليس

 

از آنجا که خوی جنگجويی آشوريان در آشوربانيپال نيز وجود داشت، او هم شروع به توسعه قلمرو خود و حمله به همسايگان کرد. او به عيلام يورش برد و با ويران ساختن شهر شوش و قتل عام هزاران نفر از مردم بيگناه، تمدن باستانی عيلامی را از صحنه روزگار محو کرد (640 پيش از ميلاد).
در کتيبه اي که از آشورباني پال به مناسبت نابودي شوش بجا مانده، چنين آمده: «من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به دستور خدايان آشور گشودم. من وارد کاخ هايش شدم و هر آنچه از سيم و زر و مال فراوان بود، همه را به غنيمت برداشتم... من همه آجرهاي زيگورات شوش را که با سنگ لاجورد تزيين شده بود، شکستم... من معابد عيلام را با خاک يکسان کردم... من شوش را تبديل به ويرانه اي کردم و بر زمينش نمک پاشيدم... من دختران و زنان و همه مردان را به اسارت گرفتم... از اين پس ديگر کسي در عيلام صداي شادي مردم و صداي سُم اسبان را نخواهد شنيد».
 اين ويرانگری و کشتار بی رحمانه آشورباني پال در ذهن ايرانيان باقي ماند تا اينکه در کمتر از نيم قرن بعد، مادها به رهبري هُوَخْشَتْرَه توانستند انتقام سختی از آشوريان بگيرند.

 

برای مشاهده سایت منبع به لینک زیر (نگاهي به گذشته) مراجعه کنید:

نگاهي به گذشته

[ سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, ] [ 10:16 ] [ مريم ]

حکومت سومری ها قريب 700 سال ادامه داشت تا اينکه حدود 2300 سال قبل از ميلاد فردی بنام سارگون اول اکدی بر عليه پادشاهان سومر شوريد و توانست تمام شهرهای بين النهرين را به تصرف خود درآورد.
بعد از اينکه سارگون تمام بين النهرين را تصرف کرد، به کشورهای همسايه از جمله عيلام و آشور حمله کرد و پس از شکست آنها،  اولين امپراطوری تاريخ را بنا نهاد. اما حکومت اکدی ها زياد دوام نياورد و با مرگ سارگون هرج و مرج تمام کشور را فرا گرفت.
عيلاميان از اين موقعيت استفاده کرده به تلافی حمله سارگون، به اکد تاختند. بعد از سقوط امپراطوری اکد، عيلاميان به کشور خود بازگشتند و شوش را پايتخت خود قرار دادند.


پيکره برنزي سارگون اول

اين داستان بارها و بارها در تاريخ تکرار شده است که بعد از مرگ يک پادشاه مقتدر، برای تصاحب قدرت و جانشينی، ميان بازماندگان جنگ داخلي در مي گيرد و هنگامی که هرج و مرج تمام مملکت را فراگرفت، همسايگان و دشمنان برای گرفتن انتقام يا به طمع ثروت به آنها حمله مي کنند.
با مرگ سارگون اول، قبايل وحشی چادر نشين از صحرای عرب به جنوب بين النهرين حمله کردند. اين قبايل به مرور زمان که با تمدن پيشرفته سومر و اکد آشنا شدند، شهر بابل را بنا کردند و نسل های بعدی تمدن باشکوه بابل را بوجود آوردند.

برای مشاهده سایت منبع به لینک زیر (نگاهي به گذشته) مراجعه کنید:

نگاهي به گذشته

[ سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, ] [ 10:16 ] [ مريم ]

حدود پنج هزار سال پيش (3000 سال قبل از ميلاد مسيح) اولين تمدن شناخته شده جهان در بين النهرين (سرزمينی حاصلخيز بين رودخانه های دجله و فرات در کشور عراق امروزی) شکل گرفت. نام اين تمدن سومر بود.
سومريان چندين شهر در کنار دجله و فرات ساختند. يکی از اين شهر ها «اور» نام داشت که بعد ها پايتخت سومری ها شد. اغلب ساکنان شهر اور کشاورز بودند ولی تعدادی هم به تجارت می پرداختند. آنها برای آنکه بتوانند حساب داد و ستد ها را نگه دارند، به نوشتن روی آوردند. سومری ها ابتدا برای نوشتن هر چيز، شکل آن را روی لوحه های گلی رسم می کردند، اما بعدها خط ميخی را اختراع کردند.
سومری ها پيشرفته ترين تمدن زمان خود بودند، آنها در آن زمان از ارابه های چرخ دار و گاو آهن استفاده می کردند.
در کتيبه هاي بجا مانده از سومريان به وقوع يک طوفان شديد اشاره شده است، برخي مورخان احتمال مي دهند اين كتيبه ها مربوط به طوفان حضرت نوح (ع) باشد.
در اين دوران، نخستين تمدن شناخته شده ايران زمين بنام تمدن عيلامی در کناره هاي رود کارون در حال شکل گرفتن بود. عيلاميان تحت تاثير تمدن سومری ها کم کم با شهر نشينی و نوشتن آشنا شدند.
از آثار تمدن عيلاميان می توان به زيگورات (پرستشگاه) چغازنبيل در نزديکی شوش (استان خوزستان) اشاره کرد. در ساخت اين زيگورات عظيم كه 50 متر ارتفاع دارد، ميليونها آجر بکار رفته است. زيگورات چغازنبيل يکي از مهمترين آثار باستاني ايران است که در سازمان يونسکو به ثبت رسيده و جزو ميراث جهانيان بشمار مي رود.


ziggurat زیگورات چغازنبیل شاهکار معماری آجری
زيگورات (معبد) عظيم سومري ها در شهر اور

هم زمان با تمدن سومری ها، در کنار رود نيل تمدن مصر بتدريج شکل مي گرفت. حاکمان ستمگر مصر که فرعون ناميده می شدند با گرفتن ماليات های سنگين از مردم و استفاده از بردگان و اسيران جنگی، برای خود کاخ و آرامگاه های باشکوهی مي ساختند. اين آرامگاه هاي هرمي شكل امروزه به اهرام ثلاثه مصر مشهورند.

   

      تعدادي از اشياء کشف شده از زيگورات چغازنبيل – محل نگهداري: تهران - موزه ايران باستان

                                           

 

                                            تنديس گاو سفالين - قدمت: 3000 ساله

 

                                        

 

                                           چرخ ارابه چوبي - قدمت: 3200 ساله

 

برای مشاهده سایت منبع به لینک زیر (نگاهي به گذشته) مراجعه کنید:

نگاهي به گذشته

[ سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, ] [ 10:16 ] [ مريم ]

حدود هفت هزار سال پيش، تمدنهايی در جلگه های مرکزی ايران در حال شکل گرفتن بود. در مورد اين تمدن ها اطلاعات زيادی در دست نيست. باستان شناسان توانسته اند آثار شگفت انگيزي از اين تمدن ها را در تپه های باستانی سيلک (نزديک کاشان)، مارليک (جنوب گيلان) و حسنلو (جنوب درياچه اروميه) و همچنين شهر سوخته در استان سيستان و بلوچستان بيابند.
اخيراً زيگورات (معبد) عظيمي بهمراه اشيايی سنگی در نزديکی جيرفت در استان کرمان کشف شده است. باستان شناسان با تحقيق روی اين آثار حدس می زنند که هزاران سال پيش در جيرفت تمدنی بسيار غنی، برابر و حتی برجسته تر از قديمی ترين تمدن های شناخته شده در جهان (يعني تمدن سومر) شکوفا بوده است.

شكل ۱: کوزه سفالي6000 ساله - محل کشف: تپه های سيلک (sialk) - محل نگهداری: موزه متروپوليتن نيويورک

شكل۲: کوزه سفالي پايه دار - محل کشف: تپه های حسنلو - محل نگهداری: موزه متروپوليتن نيويورک

شكل ۱
شكل۲

 شايد با ادامه اکتشافات و تحقيق بر روی اين آثار، باستان شناسان به اين نتيجه برسند که پس از اين بجاي بين النهرين عراق بايد ايران را مهد تمدن جهان ناميد.

برای مشاهده سایت منبع به لینک زیر (نگاهي به گذشته) مراجعه کنید:

نگاهي به گذشته

[ سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, ] [ 10:16 ] [ مريم ]

سلام ايرانيان

انصافا تمدن و فرهنگ ايران زمين را "هفت رخ فرخ ايران" خوب به رخ جهانيان كشيده است.

 

   چيزي كه خيلي از ما ايرانيان منتظرش بوديم، البته اين فيلم مدت ها پيش از نوشتن من اكران شده است و احتمالا خيلي از شما خوانندگان عزيز اين فيلم را ديده ايد.

 

هفت رخ فرخ ایران نام مستندی فوق العاده است که در آن هفت هزار سال تاریخ تمدن ایران زمین را ، از دوره ماد تا صفویه ، به تصویر کشیده شده است و آثار باستاني ايران زمين با استفاده از فن آوري پيشرفته كامپيوتري ، بازسازي شده و به مخاطب ارائه می کند.
ساخت این مستند فوق العاده از سال 1993 در کشورهایی چون فرانسه ، آلمان ، روسیه و ژاپن آغاز شد. در این اثر از هفتاد ایران شناس و شرق شناس استفاده شده است .


هفت رخ این مجموعه عبارت اند از: رخ اول گهواره تمدن رخ دوم، مدیریت جهانی رخ سوم، چهارراه تمدن ها، رخ چهارم ، دوران طلایی ایران ، رخ پنجم ، میناگری با کلمات، رخ ششم، استوار چون سرو و رخ هفتم، باز آفرینی یک تمدن .

 

اين فيلم در مكان هايي از جمله خانه هنرمندان به نمايش درآمده است و دانشگاه علوم تحقيقات تهران (در سال ۱۳۸۸) اولين دانشگاهي در ايران بود كه به اكران درآمد و خود من هم يكي از حضار در سالن بودم.

در اين اكران آقاي فرزين رضاييان (كارگردان و تهيه كننده) و گروه گرافيكي مجموعه هفت رخ فرخ ايران حضور داشتند كه بعد از نمايش فيلم به سوالات دانشجويان پاسخ دادند.

همچنین اين فيلم در بیش از 20 دانشگاه امریکا مانند هاروارد و استنفورد و موزه های مختلف بریتانیا به نمایش گذاشته شده است.

جالب است بدانيد این پروژه 14 سال به طور غیر مستمر و 2 سال به طور مستمر و شبانه روزی فعالیت برای تهیه فیلم و کارهای گرافیکی و بازسازی زمان گذاشته شده است.

 

اگر اين فيلم را نديد، ديدنش خالي از لطف نخواهد بود.

 

و اما عكس هايي از اين مجموعه:

 

طاق در 1600 سال پبش

تاریخ باستان ایران

تمدن ایران

[ سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, ] [ 10:16 ] [ مريم ]

 

 

 

 

اگر ما ایرانیان هنوز به حکایات تاریخی و حقایقی که اثرات بزرگواری و امتیازات روحی ملت ایران را عرضه میدارند، عطف توجهی ننموده و آن دقایق مهم را ندیده ایم، هستند اشخاص بزرگی که در اقطار عالم در زوایای وطن خودشان نشسته و حالات داخلی یک هیأت اجتماعی دیگر و روابط آنرا با اقوام مجاور از عهود گذشته تا امروز با نظری موشکافانه دیده و در تحت تحقیق و تدقیق کشیده اند ...

یک واقعه تاریخی که در قرون سالفه، یعنی در آن ایامی که پرچم سلاطین ایران مینو نشان بر قطب عالم آنروزی موج میزد، در آن سرزمین رخ داده و انبیای بنی اسرائیل آنرا بنحو حکایت در مجمع القصص خودشان "تورات" از دست عدم مصون داشته اند، در سوره "استر" باقی مانده است.

اگرچه این گو را ایرانیان بازی کرده و چوگان زن آن تا درجه ای ایرانی بوده و نگاهدارنده این داستان، آسیایی ها هستند، ولی از آنجاییکه روی زیبای تو را چشم تو نتوان دید، انعکاس این سرگذشت را در نوشته های بزرگان غرب، مثل شاعر فرانسوی "راسین" که اثراتش آبگینه ادبیات و معارف فرانسه است و در مجموعه "گریل پارتسر" اتریشی که یکی از معاریف ادبا و شعرای زبان آلمانی ست، میبینیم، که آنها زمینه را از کتب انبیای سلف گرفته و به رشته نظم درآورده و درامی مهم از آن ساخته اند ... مخصوصا درامی را که راسین فرانسوی از آن ساخته، همه ساله در پاریس نمایش میدهند:

پس از آنکه اساس سلطنت سلسله هخامنشی نهاده شد و داریوش بزرگ، مستملکات سیروس (کوروش) را نظم و نسق داد و قبل از آنکه خشایارشا (کزرسس) به خیال انجام فکر پدر و توسعه مملکت فارس، عازم باختر گردد، این سلسله در اوج سعادت خویش میزیست و به اندازه ای عظمت این سلطنت، طرف توجه مردمان آن زمان بود، که سرزمین داریوش را مرکز عالم میدانستند و بزرگان یونانیان مثل "تمیس تکلس" و امثال او، در زیر بیرق فارس پناه میگزیدند. ولی به مضمون "فواره چون بلند شود، سرنگون شود"، ایران قوس صعود خود را طی کرده بود ...

خشایارشا که نقطه وقفه این قوس صعود بود، یعنی همان نقطه فیزیکی که انتهای صعود و ابتدای نزول است ... تاج خسروی را پس از وداع پدر، بر سر نهاد.

هر ساله، چنانچه عادت ایرانیان بود، روز تاجگذاری را مسعود میداشتند ... در یکی از اینروزهای نوروز و ایام تاجگذاری، شاهنشاه جشن بزرگی در قصر خویش در شهر "شوش" گرفته و سفره بذل و بخشش گسترده و امرای مملکت را از هر اقلیمی بسوی خود خوانده و اعیان پایتخت را به خوان شاهانه دعوت کرده و روزی چند، بزرگان و ارکان مملکت به عیش و عشرت مشغول بودند. مغنیان خوش الحان از خوش خوانی، روح انسانی را طیران میآموختند و نوازندگان چون مضراب را بر موی تار میزدند، هزار دستان را آواز شاهناز یاد میدادند و گوییا تار بر منقارش میبستند. مطربان به چنگ و ترانه، عاقل و فرزانه را مدهوش میکردند و ساقیان مهجبین، از جام زرین، شراب ناب گواراتر از شهد و انگبین میبخشودند. پس از آنکه همه مست باده و از خویشتن بیگانه بودند، شاهنشاه بار عام داده، پیر و برنا در جلو کاخش ایستاده و ویرا تبریک و تهنیت میگفتند.

در یک چنین موقعی که حشمت سلطنتی کامل و عظمت سلطانی، چشم همه را به سمت خود، خیره داشته بود، رأی جهان آرای شاه، بر احضار ملکه "وشتی" قرار گرفت و خواست تا ملکه که چهرش چون مهر منیر تابان بود و عارضش از قرص ماه، گوی مسابقت می ربود و در زیبایی بی همتا بود، شکوه جشن را بیافزاید و مجلس را با پرتو جمال خویش بیاراید ...

زنان ایران را در ایام گذشته، عادت چنان بود که در ضیافت مردان حضور بهمرسانیده و از سرور و شادی مردان هم قسمتی میبردند. اما در مجالسی که باده پیمایی به حد افراط میرسید و مجلسیان را عنان سمند سرکش طبع از دست میگسیخت و از حالت طبیعی خارج شده و حدود ادب را میشکستند، زنان پارسای عفیف، احترامات خویش را محفوظ میداشتند و دامن پاک خود را به لوث رذالت مردان نیالوده و هرچه زودتر مجلس را به مجلسیان واگذار نموده و تا میتوانستند از دایره زیاده روی مردان خارج میشدند.

 

براي خواندن ادامه مطلب و منبع اين متن اينجا را كليك كنيد

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, ] [ 10:16 ] [ مريم ]

دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.

 

پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد.
به پر و پای فرشته ‌و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگی كن." 

لا به لاي هق هقش گفت: "اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟ ..." 

خدا گفت: "آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمی‌يابد هزار سال هم به كارش نمی‌آيد"، آنگاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: "حالا برو و يک روز زندگی كن." 

او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می‌درخشيد، اما می‌ترسيد حركت كند، می‌ترسيد راه برود، می‌ترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: "وقتی فردايي ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايده‌ای دارد؟ بگذارد اين مشت زندگی را مصرف كنم.." 

آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد می‌تواند تا ته دنيا بدود، مي تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشيد بگذارد، می تواند .... 

او در آن يك روز آسمانخراشی بنا نكرد، زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد، اما ... 

اما در همان يك روز دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمی‌شناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد. 

 

 

او در همان يك روز زندگی كرد. 

فردای آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: "امروز او درگذشت، كسي كه هزار سال زيست!" 

 

 

 

 

 

زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می انديشيم، اما آنچه که بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگی آن است. 

امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتی برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد!؟ 

 

 

[ سه شنبه 27 دی 1390برچسب:, ] [ 10:16 ] [ مريم ]
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

آن هنگام که کشیش مسیحی، زن را عامل گناه و ناپاكي مي دانست، گذشتگان ما، جايگاه زن را در روز ويژه پاس مي داشتند و با او چون الهه اي، رفتار مي كردند. (استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع است)
امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 21
بازدید ماه : 21
بازدید کل : 18241
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1

Alternative content